مهندس سعدی

کارآفرینی بر محور اکوسیستم و اقتصاد دانش بنیان

مهندس سعدی

کارآفرینی بر محور اکوسیستم و اقتصاد دانش بنیان

مهندس سعدی

رشد و توسعه متوازن اقتصادی و اجتماعی کشور با کارآفرینی بر مبنای عامل اصلی سرمایه انسانی در اکوسیستم و ایجاد ارزش اقتصادی و اجتماعی برتر در فضای انگیزشی رقابتی کارآفرینانه و حمایت از تولید ملی دست یافتنی است. بی شک ثروت کل جامعه حاصل مجموع ثروت اقتصادی و ثروت اجتماعی است.


طبقه بندی موضوعی
اوقات شرعی

۱۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲۹ارديبهشت

ورود گردشگران خارجی به ایران طبق آمار منتشر شده از سوی سازمان میراث فرهنگی در هشت سال اخیر روند بسیار کندی داشته است به طوریکه تقریبا هر سال تنها 400 هزار نفر به تعداد آن اضافه می شوند.

در سالهای آغاز دولت نهم ، آماری از گردشگران ورودی به کشور اعلام شد که از همان ابتدای مبنای  آن برای کارشناسان و فعالان این صنعت مبهم بود به همین دلیل زمانی که اعلام شد تعداد گردشگران ورودی به ایران در سال 84 یک میلیون و 162 هزار و 14 نفر است، عده ای مخالفت کردند و گفتند چطور می شود که هتلداران و دفاتر خدمات مسافرتی از وضعیت ورود گردشگران ناراضی هستند اما این سازمان اعلام می کند، یک میلیون گردشگر خارجی به ایران آمده است؟

با وجود گذشت هشت سال از آن زمان، این روند همچنان ادامه دارد و هر سال آماری که از تعداد گردشگران خارجی توسط  این سازمان اعلام می شود مورد انتقاد قرار می گیرد از سوی دیگر برخی از صحبت ها و نقل قولها توسط متولیان گردشگری در سازمان میراث فرهنگی زمینه را برای دامن زدن به این انتقادات بیشتر می کند. به عنوان مثال در بسیاری از اوقات معاونان گردشگری این سازمان اگرچه ادعا می کردند که آمارشان بسیار دقیق است و یکان این عدد میلیونی را نیز اعلام می کردند اما در مصاحبه های دیگرشان این اعداد را تغییر می دادند.

به عنوان مثال اسفند ماه سال 89 شهباز یزدانی معاون وقت گردشگری اعلام کرد که در سال 88 دو میلیون و 590 هزار گردشگر خارجی به ایران آمدند اما در فروردین ماه گفت: در این مدت دو میلیون و 272 هزار و 575 نفر گردشگر ورودی به ایران داشته ایم.

حتی تناقض گویی و اصرار بر شمارش گردشگر آخر سال، امسال هم تکرار و در همایشی که نوروز 92 برگزار شد، محمدشریف ملک زاده که اکنون ریاست سازمان میراث فرهنگی را بر عهده دارد، اعلام کرد تعداد ورود گردشگران خارجی در سال 91، سه میلیون و 800 هزار نفر بوده است اما منوچهر جهانیان، معاون گردشگری وی، چند روز بعد آمار سه میلیون و 729 هزار نفری را بیان کرد.

با این حال در طول هشت سال اخیر، هفت نفر از جمله شهباز یزدانی، رضا موسوی، محمدشریف ملک زاده، منوچهر جهانیان، حسین فاضلی، دهقانان، علیرضا عامری برای پست معاونت گردشگری انتخاب شدند و اگر عمر مدیریتی آنها اجازه می داد می توانستند آمار گردشگری سالیانه را ارائه کنند بدون توضیح چگونگی به دست آوردن این آمار از مراجع رسمی.

در هر حال طبق آنچه سازمان ارائه کرده است، در سال 85، یک‌ میلیون و 816 هزار و 905 نفر، در سال 86، یک‌ میلیون و 925 هزار و 192 نفر، سال 87، دو میلیون و  35 هزار و 518 نفر، سال 88،  دو میلیون و 276 هزار و 575 نفر، سال 89، سه میلیون و 121 هزار و 282 نفر، سال90، سه میلیون و 200 هزار نفر و در سال 91، سه میلیون و 729 هزار نفر به ایران آمدند.

این آمارها نشان می دهد که تقریبا سالی 400 هزار نفر به صورت میانگین بر آمار گردشگران سالهای قبل اضافه شده است. به این معنا که تمام برنامه ریزی های سازمان میراث فرهنگی در بحث جذب توریست خارجی منجر به رشد تنها چهارصد هزار نفر در هر سال شده است البته با این فرض که همه این افراد گردشگر باشند.

سال  آمار گردشگران ورودی به ایران
84 یک‌ میلیون و 162 هزار و 14 نفر
85 یک‌ میلیون و 816 هزار و 905 نفر
86 یک‌ میلیون و 925 هزار و 192 نفر
87 دو میلیون و  35 هزار و 518 نفر
88  دو میلیون و 276 هزار و 575 نفر
89 سه میلیون و 121 هزار و 282 نفر
90 سه میلیون و 200 هزار نفر
91 سه میلیون و 729 هزار نفر

 آمار گردشگران خارجی بسیاری از اوقات با آمار مسافران ترکیب و ارائه می شود.  همچنین سازمانهایی از جمله، گمرک، نیروی انتظامی، امور اتباع و ... که برای بدست آوردن آمار به سازمان میراث فرهنگی کمک می کنند هر یک تعاریف جداگانه ای برای گردشگر دارند و بسیاری از آنها مسافر را همان گردشگر می دانند. با این حال طبق گفته، اردشیر اروجی، کارشناس اسبق آمار و برنامه ریزی سازمان میراث فرهنگی، در حال حاضر آمار گمرک از تمامی سازمانهای موثق تر  است. به همین دلیل بررسی آمار یکی از سالهای اخیر نشان می دهد که تراز خروج گردشگران ایران از ورود گردشگرانی خارجی بسیار بالاتر است.

ترغیب گردشگران ایرانی برای سفر به خارج از کشور بیشتر از جذب گردشگران خارجی در دستور کار این سازمان قرار دارد به نحوی که از سه هزار و 500 آژانس موجود در کشور تنها 50 آژانس در بحث تورهای ورودی فعالیت می کنند و جوایز صادراتی در نظر گرفته شده برای ترغیب به ورود گردشگر برای آژانسها کارساز نبوده است.

به عنوان نمونه، مسافران ایرانی خارج شده از کشور در سال ۱۳۸۷ از سوی گمرک ۶٫۱۹۶٫۳۷۱ نفر اعلام شده که نسبت به سال قبل از رشد ۱۴ درصد برخوردار بوده حال اگر ضریب تبدیل مسافر به گردشگر را در آن اعمال کنیم ؛ برآورد می‌شود: در سال ۱۳۸۷ حدود ۵٫۵۷۶٫۷۳۴ نفر گردشگر ایرانی از کشور خارج شده اند در مقابل سازمان میراث فرهنگی اعلام کرده بود که سال 87 دو میلیون و 35 هزار نفر گردشگر خارجی وارد ایران شده اند. به عبارت دیگر تقریبا تعداد گردشگران خروجی نسبت به گردشگران ورودی دو برابر بوده است.

تحلیل این آمار حاکی از آن است که نه تنها در جذب گردشگری خارجی موفقیت چندانی بدست نیامده بلکه تمایل مردم ایران برای سفر به خارج از کشور بسیار بیشتر از تبلیغ برای ورود گردشگران خارجی است. چرا که اکنون تنها نیم نگاهی به تبلیغات تورهای گردشگری نشان می دهد که کشورهای همسایه نه تنها در نشریات ملی بلکه در بیلبوردهای سطح شهرهای ایران نیز تبلیغ جاذبه های کشورشان را کرده اند اما ایران چنین راهکارهایی را در همان کشورها دنبال نکرده است به همین دلیل است که روند ورود گردشگران خارجی به ایران لاکپشت وار حرکت می کند!

۲۹ارديبهشت

 امارات در میان کشورهای منطقه خاورمیانه بیشترین درآمد را از محل گردشگری در سال 2012 داشته است.
 
براساس اعلام سازمان جهانی گردشکری، امارات در سال 2012 در میان کشورهای منطقه خاورمیانه بیشترین میزان درآمد از محل از صنعت گردشگری داشته است.
 
امارات در سال 2012 با حدود 10 میلیارد دلار درآمد از محل صنعت گردشگری در صدر کشورهای منطقه خاورمیانه و رتبه 31 جهان قرار گرفت. از سوی دیگر عربستان نیز که هر ساله میزبان میلیون‌ها گردشگر مذهبی از سراسر جهان است، با کسب درآمد هفت میلیارد و 400 میلیون دلاری در رتبه دوم خاورمیانه و 35 جهان قرار گرفت.
 
به گزارش رویترز‌،کشورهای منطقه خاورمیانه در سال 2012 حدود 47 میلیارد دلار از محل صنعت گردشگری درآمد داشته‌اند. البته در همین زمان با وجود افزایش درآمدهای کشورهای این منطقه از محل صنعت گردشگری تعداد گردشگران آن از 55 میلیون نفر در سال 2011 به حدود 52 میلیون گردشگر در سال 2012 کاهش یافت.

۲۵ارديبهشت

چگونه در کسب‌وکارهای کوچک یک نیروی کار وظیفه‌شناس پرورش دهیم


کسب و کارهای کوچک و موفق از استراتژی‌هایی برای جذب، اقناع و پرورش یک مبنای مشتری‌ـ ‌محور بهره می‌برند که مبتنی بر وفاداری و کیفیت اجرایی سطح بالا است. این استراتژی‌ها می‌تواند برای جذب، رضایتمندی و ساختن یک نیروی کار وفادار و وظیفه‌شناس به کار رود که سطح عملکرد بالایی دارد. برای مثال، کار در گروه‌های کوچک دو نفره و پویایی‌های این رویکرد، باعث به وجود آمدن سطح اجرایی بسیار قوی در کسب‌وکارهای کوچک می‌شود.


این پنج استراتژی در ساختن یک نیروی کار وظیفه‌شناس به شما یاری خواهند رساند.

1. مطمئن شوید برنامه‌های تعدیلی‌ـ‌جبرانی و پاداش‌ها بر اساس رقابت بنا شده‌اند.
شرکت‌هایی که بیش از حد هزینه می‌کنند یا بیشتر از ارزش قیمت‌های بازار هزینه می‌کنند، مشتریان‌شان را از دست می‌دهند؛ مشتریان روانه شرکت‌هایی می‌شوند که با داشتن قیمت‌های کمتر، رقابتی‌تر هم هستند.
به شیوه‌ای مشابه، کسب و کارهای کوچکی که دستمزدهای زیر قیمت بازار پرداخت می‌کنند یا معطوف به پرداخت دستمزدهای زیر قیمت بازار هستند، این خطر را به جان می‌خرند که کارمندان‌شان را در رقابت با شرکت‌هایی که دستمزد بیشتر می‌پردازند، از دست بدهند.
تحقیقات اخیر نشان می‌دهد که میزان حقوق، عامل اولیه ای است که کارمندان به آن توجه می‌کنند و فرصت‌های شغلی جدید را بر مبنای آن ارزش گذاری می‌کنند. از این رو، کسب‌وکارهای کوچک، باید نقشه‌های تعدیلی‌ـ‌جبرانی و حقوق و مزایای خود را طوری سر و سامان بدهند که برای رقابتی‌بودن در بازارها مهیا شوند و هر کارمند یا کارمند بالقوه‌ای را که باعث ایجاد اختلال یا ناهماهنگی می‌شود، کنار بگذارند.

2. دستمزد درست را هدف بگیرید.
کسب‌وکارها می‌دانند که نمی‌توانند به همه مشتریان سرویس بدهند. پس، کسب و کارها یک «بازار هدف» از مشتریان را در نظر می‌گیرند که با تولید یک محصول یا ارائه خدمات، به بهترین نحو نیازهای‌شان را برآورده کند. به طرزی مشابه، ابعاد کار یک شرکت و فرهنگ کار در شرکت، برای همه نیروهای کار جذاب نخواهد بود. یک شرکت باید کارمندانی را پیدا کند که به بهترین نحو قادر باشند در چارچوب ابعاد کار شرکت و فرهنگ جاری درون فضای کاری‌اش، به درستی عمل کنند.
کارگرانی را جذب و حفظ کنید که فرهنگ کسب و کار شرکت شما مورد تمجیدشان است و برای آن ارزش قائل هستند. مطالعات اخیر نشان می‌دهد که حدود یک‌ ‌سوم نیروهای کار ترجیح می‌دهند در فرهنگ کسب و کارهای کوچک مشغول به کار شوند.

دلایل اصلی این دسته از کارمندان برای ارزش نهادن به محیط کاری کسب و کارهای کوچک شامل این موارد است:

1.احساس اینکه بخشی از یک «خانواده» هستند. 2. به عنوان یک کارمند احساس ارزشمندبودن می‌کنند. 3. در مقام یک انسان یا یک فرد با آنها برخورد می‌شود. 4. تاثیر و نتیجه بزرگ‌تری از خود بر جا می‌گذارند. 5. فرصت‌هایی برای آموختن به دست می‌آورند و نقش‌های متعددی را بر عهده می‌گیرند.
همپای تلاش برای ایجاد وفاداری نزد مشتری، کسب و کارهای کوچک می‌توانند این ارزش‌های محل کار را برای جذب کارگران جدید و نیز برای بنا کردن وظیفه‌شناسی و وفاداری کارمندان، ترویج کنند.

3. با کارفرمایان برندهای نیرومند و جذاب ارتباط برقرار کنید.
شرکت‌های تولیدی به نحوی فعالانه ارزش برند‌های‌شان را برای جذب مصرف‌کنندگان جدید ترویج می‌کنند و متعاقبا همین ارزش‌ها را برای مشتریان جدید تقویت می‌کنند. به شیوه‌ای مشابه، یک کسب و کار کوچک باید یک برند کارمندی را برقرار سازد و ترویج کند که ارزش‌هایش به آسانی در راستای جذب کارگران با کفایت عمل کند. تقویت چنین ارزش‌هایی برای کارمندان معاصر، به استقرار فرهنگ وفاداری و وظیفه‌شناسی نزد کارمندان یاری می‌رساند.
پژوهش‌های آماری اخیر معلوم کرده است که 68 درصد از نیروهای کار، به منظور دستیابی به فرهنگ کاری پیشرفته‌تر و مدیریت کارآمدتر، شغل جدیدی را مد نظر دارند. یک کسب و کار کوچک، با رشد آگاهی از برند کارمندان‌، هم خواهد توانست کارمندان شایسته را جذب و حفظ کند هم پذیرای ارزش‌هایی خواهد بود که این کارگران می‌جویند.

4. به طور مداوم و با یک خط مستقیم ارتباط، انتظارات مشتریان را مدنظر داشته باشید

همانطور که نیازها و امیال مشتریان تغییر می‌کند، کسب‌وکارها هم می‌دانند که برخی از مشتریان را بابت فرسایش نیروها از دست خواهند داد. یک خط ارتباطی مستقیم را برای دریافت انتظارات مشتریان ایجاد کنید. این امر برای جایگزین کردن
آن دسته از مشتریانی بسیار مهم است که به نحو اجتناب‌ناپذیری شما را ترک می‌کنند. با وجود یک اکثریت گسترده از نیروی کار آماده به پیگیری شغل جدید و همزمان با توسعه‌های اقتصادی و رشد فرصت‌های شغلی جدید، محتمل است که کسب‌وکارهای کوچک بخشی از نیروی کارشان را از دست خواهند داد. کسب‌وکارهای کوچک احتیاج دارند یک خط ارتباطی مستقیم و واجد قریحه، برای جذب استعدادهای نو و نیروهای کار شایسته ایجاد کنند.

5. سعی کنید کارمندان «درجه یک» خود را حفظ کنید.
یک کسب‌وکار پیشرو به خوبی می‌داند که همه مشتریان یکسان نیستند؛ ارتباط با برخی از مشتریان، در سطح بالاتری از ارزش امکان‌پذیر است. تعیین کنید که این دسته از مشتریان چه کسانی هستند و بر وفاداری آنها متمرکز شوید‌ زیرا دست آخر به لحاظ عملکرد و مطلوبیت مالی بهترین نتیجه را در بر خواهند داشت. شما به عنوان یک کسب‌وکار کوچک، به کارمندان کلیدی‌تان متکی هستید. همان کسانی که عملکردها و جنبه‌های اجرایی کسب و کارتان را به راه می‌اندازند. اینها همان بازیکنان «درجه‌ یک» تیم شما هستند. همان کسانی که وظیفه‌شناسی و وفاداری‌شان بیشترین ارزشمندی را برایتان دارد و چه بسا برای کسب و کار کوچک شما تعیین‌کننده و سرنوشت‌ساز باشد.

همواره به توانمندسازی کیفی نیروهای کار توجه داشته باشید و آن دسته از کارمندانی را شناسایی کنید که می‌توانند بیشینه‌ترین درجه از ارزش را منتقل کنند. سپس، مطمئن شوید که استراتژی‌های وفاداری کارمندی ــ که باید توسط شما و برای درگیری هیجانی و عاطفی یک کارمند طراحی شوند ــ بر افراد «درجه یک» تیم متمرکز می‌شود.

نویسنده: جف کوین  (مترجم: سیمین راد) - نقل از دنیای اقتصاد

۱۸ارديبهشت

 اسدالله عسگراولادی ، تاجر کهنه کار ایرانی در روزهای آخر سال 1391 مهمان کافه خبر بود و به سوالات کاربران خبرآنلاین پاسخ داد. به طور شخصی تجربه شده که برخی از مصاحبه ها آنقدر برای خبرنگار جذاب از آب در می آید که دیگر مصاحبه شونده تمایل چندانی برای شرح ما وقع در اشاره گفت و گو ندارد و علاقه دارد هرچه سریع تر مخاطبان آن را بخوانند. فقط چند جمله کوتاه برای معرفی موقعیت مکانی- زمانی گفت و گو کفایت می کند. گفت و گو با اسدالله عسگراولادی در « کافه خبر » در میان همین گفت و گو هاست. جذابیت آن هم شاید بیشتر از این جهت باشد که این بار مصاحبه کنندگان واقعی با اسدالله عسگراولادی مردم و شهروندانی بودند که با درج نظر در انتهای خبر حضور او در « کافه خبر » از رمز و راز ثروتمند شدن، تاجر موفق بودن، نحوه زندگی شخصی او و ... پرسیده بودند. اسدالله عسگراولادی که این روزها ریاست اتاق بازرگانی مشترک ایران و چین را بر عهده دارد به خبرآنلاین آمد و تمامی سوال های مردم را شنید و پاسخ هایی به شرح زیر داد. آنچه در ادامه خواهید خواند متن کامل این گفت و گو است که با همراهی مجید رضا حریری، نایب رییس اتاق بازرگانی مشترک ایران و چین صورت پذیرفت.


یک گفت و گویی حدودا 3 سال پیش با همدیگر داشتیم و شما عنوان کردید از شما 5 یا 6 نفر ثروتمند تر هم هستند. بر این اساس در رسانه های مختلف جا افتاد که شما به اذعان خودتان هفتمین ثروتمند ایران هستید. هنوز هم اعتقاد دارید 5 ، 6 نفر ثروتمند تر از شما در اقتصاد ایران هستند؟ 
من در اتاق بازرگانی تهران گفتم که از من 5 یا 6 نفر ثروتمند تر هم هستند. در کشور 5 تا 6 هزار نفر از من ثروتمند تر هستند. من اصلاح می کنم. در اتاق بازرگانی 5، 6 نفر از من دارایی شان بیشتر است. 


یعنی قبول ندارید در میان افراد ثروتمند هستید؟ 
من اصلا ثروتمند نیستم. من یک تاجر کوچکی هستم. در حد خودم و در اندازه یک تاجر کوچک به نیاز دیگران احتیاجی ندارم وگرنه اصلا ثروتمند نیستم. من چیز اضافی ندارم. من نه سرمایه کلان دارم و نه ثروتمند هستم. آن صحبت من هم این بود که در اتاق بازرگانی تهران5، 6 نفر هستند که از من ثروتمند تر هستند. ولی در کشور 5، 6 میلیون از من ثروتمند تر هستند. 


این رقمی که می گویید کمی غیر واقعی نیست؟ 
من یک تاجر کوچک هستم. نه سرمایه دار و نه یک سرمایه گذار بزرگ هستم. من یک تاجر صادر کننده خشکبار هستم. 


همین مگر کم است؟ 
مگر سر تا پای خشکبار چیست؟من 56 سال است که صادر کننده خشکبار هستم. در تمام 56 سال هم فقط خشکبار صادر کرده ام. نه واردات انجام داده ام، نه با بانک ها ارتباطی گرفته ام، اعتباری نگرفته ام و با دولت هم کار نکردم. من تاجر بی نیازی هستم. 


جدای از بحث ثروتمندی شما ، نکته ای که شما را نسبت به تعداد زیادی از تجار جلوه می دهد ماندگاری شما در عرصه تجارت است. این موضوع را چگونه تحلیل می کنید؟ 

ماندگاری دو، سه علت دارد که خودم آنها را می گویم. دلیل نخست ماندگاری این است که من همیشه در تمامی کارها خداوند را ناظر بر اعمالم می دانم. به حقوق دیگران احترام می گذارم. هیچ وقت هم با دولت معامله نداشته ام. کلمه «رانت » که می گویند یعنی چی؟ «رانت » یعنی یک طرف باید ملت باشد و طرف دیگر فرد است. نماینده ملت قاعدتا دولت است. بر این اساس « رانت » آن کسی است که با دولتی ها کار می کند. من در هیچ مناقصه و مزایده دولتی شرکت نکردم و نمی کنم. در نتیجه من ماندگار شدم. با صداقت هم می گویم کم دروغ می گویم. 


جمله قشنگی گفتید. کم دروغ می گویید؟ 
نمی توانم بگویم هیچ دروغی نمی گم. برای اینکه ممکن است جمله ای بگویم در لا به لای آن خدای نکرده کلمه ای درست نگفته باشم. جایی هم که دروغ مصلحت آمیز وجود دارد. در تجارت هم هرگز دروغ نمی گویم.


پس در زندگی تان کم دروغ می گویید اما در تجارت تان اصلا دروغ نمی گویید؟

بله. چون واقعا گاهی اوقات آدم می خواهد مصلحت اندیشی کند. این هست. 


راز موفقیت و ثروتمند شدن چگونه است؟ 
راز موفقیت، با راز ثروتمند شدن دو موضوع مختلف است. من دوباره تاکید می کنم که ثروتمند نیستم. موفق هستم. 


چرا شما اینقدر تاکید دارید که ثروتمند نیستید؟ 
برای اینکه نیستم. 


مگر ثروتمند بودن بد است؟
نه بد نیست. من خودم ثروت را ارزش می دانم. من خودم را ثروتمند نشان می دهم اما ثروتمند نیستم. ثروتمند یعنی فردی که دارایی انباشه داشته باشد. من که دارایی انباشته ندارم.


دارایی انباشته را چه چیزی تعریف می کنید؟ 
دارایی انباشته یعنی اینکه صدها برابر از حد نیاز، فردی پول داشته باشد. در بانک صاحب سرمایه است. بر این اساس ثرتمند فردی است که ثروت انباشته دارد و از حد نیاز خود و خانواده اش زیاد تر انباشته کرده است. این انباشته کردن هم یا به طور سپرده یا به شکل مستغلات و صور مختلف است. من هیچ کدام از این ها نیستم. من در هیچ بانکی چه در داخل و چه در خارج سهام ندارم، در هیچ بانکی سپرده ندارم. من از این نظر ثروتمند هستم که به اندازه نیاز، به کسی نیاز ندارم. هیچ وقت از کسی قرض نمی گیرم. از هیچ بانکی وام نمی گیرم. در سرمایه گذاری های نسیه یا سرمایه گذاری های کاذب شرکت نمی کنم. در بورس ها نیستم. پس من ثروتمند نیستم. افرادی ثروتمند هستند که در اینجاها هستند. من خودم را مستغنی می دانم و نه ثروتمند. کسب خودم فقط خشکبار است. در راس خشکبار هم چهار قلم کالا است. این چهار قلم کالا شامل پسته، بادام، زیره و خرما است. من بعضی وقت ها می گویم صادر کننده زیره ام یا در مواردی گفته می شود من سلطان زیره ام باعث تعجب می شود. من شصت سال است در کار صادرات «زیره» هستم. دنیا من را با نام کسی که « زیره » را می شناسد، مجتهد آن است و بازار آن را می فهمد، می شناسد. 


در صادرات زیره اجتهاد دارید؟ 
در صادرات خشکبار اجتهاد دارم که « زیره » هم یکی است. من در صادرات پسته اجتهاد دارم. من اسم ام زمانی سلطان پسته بود، حالا هم سلطان پسته می گویند. می گویند، من هم ناراحت نیستم. 


سلطان خشکبار که بهتر است؟ 
سلطان خشکبار بگویند. چرا؟ چون من در تمامی کنفرانس های بین المللی خشکبار حضور دارم. پس خشکبار را می شناسم. تجارت من است و در آن ضرر نمی کنم. من تمام دفاتر سال هایی که تجارت کردم را دارم. یک وقت دارایی بیاید به آن نشان می دهم. از سال نخست که 1336 است موجود است. یک سال ضرر ندارم. 


سوال همین جاست. چرا؟ 
برای اینکه ریسک نکردم. روی پای خودم ایستادم. خودکفا بودم. در همین حد اسم من ثروتمند است. نه به آن معنای ثروتمندی که رایج است. 
اشاره کردم که ماندگاری مهم است. در سال های گذشته چندین نفر با ثروت های میلیاردی به عرصه های متلف – به طور پر رنگ ورزش- وارد شده اند اما پس از مدتی محو شده اند. این رفت و آمد را چگونه تحلیل می کنید؟ 
این افراد می آیند و می روند. ما می مانیم. این ها عقبه نداشتند. از کجا آمدند؟ بعد هم ریسک می کنند. ریسک خطر دارد. همانطور که ریسک یک دوره ای منفعت دارد قطعا دوره ای هم نابودی دارد. کی در تجارت شکست می خورد؟ فردی که طمع کرد. طمع، بزرگترین آفت تجارت است. دومین آفت تجارت هم این است که مال مردم را برای خود بدانید. شما می روید صد میلیون تومان یا یک میلیارد تومان از یک بانک وام می گیرید و با آن شروع به کار کردن می کنید. خیال می کنید این پول برای خودتان است. ساعت که تیک تیک می کند شما برای آن پول بهره بدهید. یعنی یک شریک بیخودی برای خودتان درست کرده اید. هر چه در می آورید باید نصف آن را به بانک پرداخت کنید. این موضوع سبب می شود در یک فرصت هایی فرد ثروتمند شود اما چون طمع می کند و ریسک می کند دوباره نابود می شود. افرادی که اینگونه وارد تجارت می شوند همینگونه هم می روند. چه کسی را مشاهده کردید که اینگونه وارد شده باشد و پنجاه سال در عرصه تجارت مانده باشد. 


حتی برخی از آنها دو سال هم دوام نیاوردند و در حال حاضر نام آنها را در میان بدهکاران بزرگ بانکی مشاهده می کنیم؟ بیشترین زمان ماندگاری شان چه قدر است؟ 
4 تا 5 سال. من تا 10 سال هم دوام شان را دیدم. می روند یک کارخانه ای درست می کنند. کارخانه خوب است و می چرخد اما فرد طمع می کند و وام می گیرد تا کار های دیگر کند. این ها در عرصه تجارت نابود می شوند. نمی توانند بمانند چرا که برنامه ریزی در کارشان نیست. طمع زمانی می کنند. در صادرات ما هم هست. یک عده ای برای خاطر ارز می آیند صادرات می کنند. چند وقتی ارز بالا می رود این افراد پول دار می شوند. تا اینکه مقداری قیمت ارز کاهش پیدا می کند هم نابود می شوند. ماندن من برای همین است. 


همان تعریفی که از ثروتمند در ذهن تان دارید را چگونه به دست آوردید؟ چگونه موفق شدید؟ 
زودتر از دیگران در مسائل تجاری، مطلع شدم. زود تر از دیگران تصمیم گرفتم. وقتی تصمیم گرفتم هم بدون درنگ، تصمیم خودم را عمل کردم. من این سه جمله را از پای ساختمان راکفلر بزرگ به خاطر دارم. من حدود 60 سال پیش که تقریبا 17 سال داشتم به نیویورک رفتم.یک ساختمانی آنجا با نام « امپایر استیت » وجود دارد. زمانیکه من به نیویورک رفتم تازه این ساختمان ساخته شده بود. آن راکفلر بزرگ که پدربزرگ این راکفلر ها است ساخته بود؛ اسمش جان راکفلر اول بود. مجسمه او را به اندازه ای بزرگ پای ساختمان « امپایر استیت » گذاشته بودند و سه جمله هم زیر آن نوشته بودند.

نوشته بود که من جان راکفلر اول که این توفیق ها را پیدا کردم به این دلایل است: « زود تر از دیگران مطلع شدم، زود تر از دیگران تصمیم گرفتم، تصمیم گرفتم هم عمل کردم. » رمز توفیق من در تجارت همین سه جمله است که در حدود 17 سالگی در آنجا آموختم. سعی کردم اگر می خواهم صادرات سیب کنم، نخست سیب را بشناسم و مسائل مربوط به آن را زود تر از دیگران بفهمم و مطلع شوم. یعنی وقتی می خواهم سیب صادر کنم باید مشاهده کنم اوضاع آن در دنیا چگونه است. این مطلع شدن به مفهوم رانت اطلاعاتی نیست بلکه بر اساس دانش و بینش است. وقتی مطلع شدم هم باید سریع با دقت و با مطالعه تصمیم بگیرم. وقتی تصمیم گرفتم « دو دلی»، « درنگ » و « صبر کنم ببینم فردا چه می شود » را باید کنار گذاشت. یکی دیگر از رموز من این است که هر وقت هیچ کس کالایی نمی خرد، من می خرم و هر وقت همه دارند می خرند، من کنار می نشینم و یواش یواش جنس ها را می فروشم. یک نکته دیگر هم بگویم و آنهم اینکه گنجشک روی درخت برای آسمان هاست. نباید فریب گنجشک روی درخت را خورد. تا بخواهید بگیریدش می پرد و می رود. این هم یک فلسفه ای دارد. من چون تجارت زیره می کردم یک سفری دوباره در سن 27 سالگی به نیویورک رفتم. یک خریدار « زیره » داشتم. بزرگ ترین خریدار ادویه دنیا در آن زمان بود که از من « زیره » می خرید. یک ساختمان 40 طبقه داشت که برای خودش بود. در طبقه 38 ام نشسته بود. من خودم را به همان طبقه 38 رساندم. به منشی های او گفتم من می خواهم مدیر شان را ببینیم. از من سوال کردند: « تو کی هستی؟ » خودم را معرفی کردم و منشی به من گفت: « وقت گرفتی؟ » پاسخ من منفی بود. منشی در واکنش به پاسخ منفی من برای 46 روز بعد دیگر به من نوبت داد. گفتم: « من امروز آمدم و فردا صبح هم می خواهم بروم. » منشی گفت: « ما نمی توانیم به شما وقت بدهیم. » من هم در جواب گفتم که می نشینم وقتی که مدیر صدایش زد به او بگوید همچین فردی از ایران آمده و قصد ملاقات دارد. منشی رفت و به او گفت که من نشستم. مشاهده کردم که همان خریدار بزرگ خشکبار آمد و من را به داخل اتاق برد. از همه چیز صحبت کردیم. 


زبان انگلیسی بلد هستید؟ 
انگلیسی بلدم. خوبش هم بلد هستم. سخنرانی انگلیسی هم می کنم. تا اندازه رفع نیاز می دانم. بیشتر از حد یک تاجر می دانم.


از آن جهت پرسیدم که چگونه با شرکای تجاری خود ارتباط بر قرار می کنید. به ادامه داستان بر گردیم. داشتید تعریف می کردید که با آن خریدار بزرگ خشکبار جهان از هر دری صحبت کردید؟ 
رفتم و صحبت مان که تمام شد خواستم خداحافظی کنم اما او از من خواست تا ناهار مهمانش باشم. گفتم به یک شرط می مانم و آنهم اینکه یک نصیحت مرا کند. در اجابت این خواسته من گفت: « گنجشک روی درخت مال آسمان هاست ». من اول نفهمیدم چه می گوید اما نتوانستم بگویم که متوجه نشدم. می خواستم نشان دهم که آدم با هوشی هستم و همه چیز را می فهم ام. به همین علت گفتم که فهمیدم اما توضیح بیشتری بدهد. گفت: «من و تو کارمان تجارت ادویه هستیم و با سلف فروشی سر و کار داریم. سلف هم در تجارت اینگونه است که تاجر می رود و برای یکسال کالا را می فروشد. به هوای اینکه مردم می آیند می خرند. این گنجشک روی درخت است و مال آسمان هاست. تو می فروشی و بازار ترقی می کند و می ری بخری که نمی تونی بخری. این بال می زند و می رود. برای تو نیست. تا کالایی در انبارت نیامده نفروش. » 


یعنی سلف فروشی نکن؟ 
بله. سلف بخر اما سلف ات را نفروش. به من گفت: اگر سلف بخری ، ضرر آن ده درصد است اما سلف بقروشی ضرر آن 200 درصد است. » بعد هم توضیحاتی داد که برای من قانع کننده بود. این را همیشه دارم. من هیچ وقت کالای نداشته را نمی فروشم. من اگر پسته در انبار نداشته باشم نمی فروشم. چرا که گنجشک روی درخت مال آسمان هاست. من پیشنهاد می کنم در کار های تجارتی سعی کنید سلف نفروشید. اگر کارخانه دارید و مجبور هستید که محصولات کارخانه را برای یک سال بفروشید، باید جوری برنامه ریزی کنید که بتوانید بخرید. اگر ریسک کنید و مواد اولیه نداشته باشید و بفروشید گیر خواهید کرد. بازار سلف برای قمار باز ها خوب است. آن تجاری که می بینید می آیند و می روند همین است. طمع در سلف است. سلف مثل وام بانکی 40 درصدی است. به طور مثال شما گرفتار می شوید و به بانک مراجعه می کنید و پول به شما نمی دهند. الان در بازار 38 تا 40 درصد نزول می دهند. کی این نزول را می گیرد؟ همان طمع کار های گرفتار شده این نزول را می گیرند. به هوای اینکه بدهی را می دهند و مازاد را می روم خرید می کنم و استفاده می کنم. اینطور نیست. در باغ سبز بیخود است. 


همین تکنیک ها را دارید که به قول آقای حریری در بازار های جهانی برای معرفی شما از کلمه « شعده بازی » استفاده می کنند. قبول دارید؟ 
این شعده بازی اصصلاحی است که یک فرد ایتالیایی درباره من به کار گرفت. در جلسه ای بودیم یک کسی برگشت و به طور مثال گفت: آمار کشمش دنیا 462 هزار تن است. » بلند شدم و رو به پینو گالکانی اعتراض کردم و گفتم: « پینو! این آقا ما را حساب نکرد. » گفت: « چرا ؟ » در پاسخ گفتم که 462 هزار تن برای دنیاست منهای ایران که 147 هزار تن است. تاکید کردم که 462 هزار تن باید به 147 هزار تن اضافه شود. همه هاج مانده بودند که من این آمار را چگونه در ذهنم جمع زدم. آن فرد بلند شد و از من عذر خواهی کرد. به دلیل همین موارد بود که از لفظ « شعده بازی » برای من در عرصه تجارت استفاده کرد. 


پس یک سری هوشمندی هایی هم تجارت احتیاج دارد؟ 
من تجارت را برای خودم ترجمه کردم. « ت » اول تجربه است. باید در عرصه تجارت تجربه داشت. « ج » معادل جرات و جسارت است. « الف » اعتماد به نفس است. یعنی وقتی تصمیم گرفتیم اجرا کنیم. « ر » رحمت و رافت نسبت به خریدار و فروشنده است. در تجارت نمی توان اخم کرد. « ت » آخر هم توکل به خداست. این ها را که کنار همدیگر قرار دهیم همان تجارت می شود. 


چه می شود که یک فردی تاجر می شود و می تواند در عرصه های جهانی کار کند؟

بد قولی نمی کند. برای رفتن در بازار دنیا اولین حرف این است که « خریدی، خریدی/ فروختی، فروختی » اگر خریدی و بازار تنزل کرد نگویی نمی خوام. وقتی یک سیب در انبار است و شما آن را فروختید دیگر به شما تعلق ندارد. برای آن فردی است که آن را خریده است. نفوذ در بازار جهانی همین است که خوش قول باشید. یعنی اگر روی قول تان ایستادید در بازار جهانی جای دارید. خیلی از طرف های تجاری من در دنیا برای من در اتاقی توی خانه شان جا نماز درست می کردند که آقای عسگراولادی می خواهد به خانه ما می آید قرار است نماز بخواند. رسم نیست اما تمامی طرف های تجاری من حتما یک ناهار یا یک شام من را در خانه هایشان مهمان کردند. از آنجاییکه اکثر سفر هایم را هم با همسرم می روم اصرار دارند که حتما یک شام یا ناهار به منزل شان بروم. یک شریک تجاری که پنجاه سال است با او ارتباط دارم هر دفعه به منزلش در پاریس می روم به خاطر من می رود و از قصابی مسلمانان گوشت حلال می خرد. چرا؟ برای اینکه خوش قول هستم. رابطه تجاری در عرصه جهانی فقط با خوش قولی تضمین می شود.


شما به نوعی حافظه تاریخی اقتصاد ایران به شمار می آیید. بحران های زیادی را تجربه کردید. به طور خلاصه آن را مرور می کنید؟ 
من پنج بحران بزرگ سیاسی- اقتصادی و را مشاهده کردم. من بحرام جنگ جهانی دوم را دیدم. من رضا شاه را از نزدیک دیدم. در سال 1319 به دماوند آمد. کلاس اول بودم که به دماوند آمد. سرپاس مختار رییس شهربانی بود. آمده بود باغ مختار و شب آنجا مانده بود. من رضا شاه را همان جا دیدم. من بحران جنگ جهانی دوم را از سال 1321 تا سال 1325 مشاهده کردم. من نانی که خاک اره در آن می ریختند را دیدم. من بحران ملی شدن نفت را دیدم. دلار 3 تومان و دوزار یادم هست. وقتی در سال 1331 بحران شد دلار 14 تومان شد. باز 7 تومان شد و 40 سال در همین حد 7 تومان باقی ماند. من بحران نیکسون را دیدم. نیکسون وقتی رفت در سخنرانی اش گفت: بچه های مدرسه را در صف آورده بودند. بچه ها را می توان به صف آورد ولی نمی شود به آنها گفت که بخند یا اخم کرد. » من این ها را یادم هست. اسم این هم بحران دکتر امینی- نیکسون بود. بعد وارد فاز بعدی شدیم که در سال 1351 برای ما بحران اقتصادی به وجود آمد. بحرانی که رژیم شاهنشاشی نتوانست آن را مهار کند. انقلاب اسلامی ما یک انقلاب مذهبی بود که ریشه در نابسمانی های اقتصادی هم داشت. بعد از انقلاب هم من به اتاق بازرگانی آمدم. من نماینده حضرت امام در اتاق بازرگانی بودم. حضرت امام سه دستور به ما داد: مشکل تولید را حل کنید، مشکل بیکاری را حل کنید، با خارجی ها هم به جز رژیم صهیونیستی و آمریکا مراوده داشته باشیم. » حضرت امام هشت نفر نماینده در اتاق بازرگانی داشت. مصطفی عالی نسب، علاء میر محمد صادقی، علی حاج طرخانی، ابوالفضل کرد احمدی، علی اکبرپور شهامی ، علینقی خاموشی و من نمایندگان حضرت امام در اتاق بازرگانی بودیم. از این هشت نفر، سه نفر زنده این و پنج نفر هم فوت کرده اند. من هشتاد سال دارم. در انقلاب هم بحران جنگ ایران و عراق را دیدم که بحران سختی بود و موفق شدیم. می دانید در جنگ هزار میلیارد تومان از خانه های مردم به جبهه ها آمد.

 
تا اینکه به بحران اخیر اقتصادی جهانی رسیدیم. وضعیت اقتصاد ایران پس از بحران جهانی به یکباره چه شد؟ 
آقای دکتر احمدی نژاد در دولت نهم خوب عمل کرد. در دور دوم دچار تحریم شدیم که باید پیش بینی می کردیم. ما تحریم ها را دور زدیم. ما کشور ثروتمندی هستیم. ما بیش از 120 میلیون تن محصول کشاورزی داریم. ما 500 میلیارد تن ذخیره معدن داریم که 500 میلیون تن آن در حال بهره برداری است. صنایع ما پس از انقلاب رشد بالایی کرده است. کارخانه های ما در منطقه سرآمد است. درست است برخی از ماشین ها باید عوض شود. یا اینکه تولید سیمان ما نزدیک 30 میلیون تن است. تیم اقتصادی دولت باید پیش بینی لازم را برای بحران نکرد. 


اگر نخواهیم وارد بحث های کلان اقتصادی شویم یکی از کاربران خبرآنلاین از شما پرسیده که از پول هایی که دارید خرج افراد ندار هم می کنید؟ 
شعار من این است. هر چه در می آرم 20 درصدش را وجوهات شرعی می دهم. 20 درصد را خرج خانواده می کنم. 20 درصد هم انفاق می کنم. این انفاق شامل مسجد، بیمارستان، مدرسه، فقرا و ... می شود. 20 درصد آن هم پس انداز می کنم. 


یکی دیگر گفته بود اگر جای شما قرار داشت موسسه ای ایجاد می کرد تا کسی با شکم گشنه نخوابد. این موضوع را شدنی می دانید؟
اولا همچین چیزی نیست. من در حال حاضر بنیاد خیریه حساس را در شرف تاسیس دارم. می خواهم تمام کار های خیرم را در بنیاد خیریه حساس جمع کنم. من و آقای شمس داریم این کار را می کنیم. در وصیت نامه ام هم نوشته ام که بچه هایم پیگیری کنند. بنیاد خیریه حساس سه هدف دارد. اینکه کسی گرسنه نخوابد ضامن گرسنه خوابیدن مردم دولت است. باید برای مردم شغل ایجاد کرد. تهران 12 میلیون نفر جمعیت دارد. اینکه چه تعداد گرسنه من نمی دانم اما وظیفه دولت است که شغل ایجاد کند. اینکه من با یارانه نقدی مخالف هستم این است که می گویم به جای یارانه نقدی برای مردم شغل ایجاد شود تا بیکاری از بین برود. من در حال حاضر 150 تا 200 نفر زیر پوشش جهزیه امداد دارم. نمی خواهم این موارد را بگویم. 


قبول. من فقط می خواستم به این موضوع اشاره کنید که اساسا با خیریه می توان فقر را از بین برد؟ 
ما وظیفه خیریه ای داریم. امداد راه گشای رفع فقر نیست. امداد باید بیاید شغل ایجاد کند. من اعتقاد دارم یک آدم بیکار اگر از خودش 50 تا 60 هزار تومان پول با کار کردن به دست بیاورد بهتر از این است که دولت بیاید 200 هزار تومان پول به فرد یارانه بدهد. من برای جوانانی که صبح نمی دادند کجا بروند نگران هستم. به همه کسانی که حرف های مرا می شنوند می گویم که وقتی مرحوم رجایی رییس جمهوری بود کشور 36 میلیون جمعیت داشت. مرحوم رجایی گفت کابینه من 36 میلیونی است. رجایی 30 سال پیش شهید شده است. در حال حاضر که کشور 74 میلیون نفر است. اگر بخواهیم حساب کنیم 40 میلیون آدم بین 1 تا 30 سال داریم. این 40 میلیون نفر را اگر تفکیک کنید از 1 تا 15 ساله ها 15 میلیون نفر است. از 25 تا 30 سال هم حدود 10 میلیون نفر هستند. این فاصله 16 تا 25 ساله حدود 20 میلیون نفر هستند. برای این عدد باید شغل ایجاد کرد. تعدادی از آنها دارند در دانشگاه درس می خوانند. وقتی از دانشگاه ها بیرون می آیند کار می خواهند. ما به سالی یک میلیون و 500 هزار شغل احتیاج داریم. پس آقای دکتر احمدی نژاد خوب من، دولت بزرگوار من سالی یک میلیون و 500 هزار شغل احتیاج داریم. 


چند تا فرزند دارید؟
5 تا فرزند دارم. سه تا دختر و دو تا پسر دارم. 


هیچ کدام تاجر نشدند؟ 
دو پسر و یک داماد من تاجر هستند. 


کمک شان می کنید؟
کمک لازم ندارند. آنها به من کمک می کنند. خدا کمک شان کرده است. از فکر من استفاده کردند. الان امیر علی دو بار بهترین صادر کننده کشور شده است. 


جای شما را کم کم می گیرد؟ 
گرفته است. در پسته از من جلو افتاده است. 


نقدی که به شما هست اینکه تجارت سنتی می کنید. در رابطه با فرزندان تان هم این موضوع وجود دارد؟
بچه ها علمی هستند. من توصیه کردم به روز باشند. 


یک سوال تکراری و آنهم اینکه واقعا علم بهتر است یا ثروت؟ 
این سوال همیشه هست. من معتقدم علم بهتر است. به شرط اینکه از علم برای به دست آوردن ثروت هم استفاده کرد. علم باید ابزار تولید ثروت برای کشور و جامعه باشد. کشور نیاز به ثروت دارد. یک ضرب المثل قدیمی است که می گوید « به احوال آن کسی باید گریست که دخلش بود نوزده، خرج بیست.»  این موضوع مهمی است. یعنی در زندگی اجتماعی و شخصی باید درآمد بیش از هزینه باشد. پس از علم باید برای تولید ثروت استفاده کرد.

 محمد هیراد حاتمی